شعر هیأت شعر عاشورایی نثر ادبی اشعار مذهبی

ای طلوع پنجمین

عطر لبخند خدا پیچید در دنیای من
پنجمین خورشید تا گل کرد در شب‌های من..

فصل وصل آمد، زمین پُر شد ز بوی ناب عشق
جلوه‌گر شد از مدینه، ماه من، مولای من

عصمتی روشن تبسّم کرد بر روی زمین
حضرت حق گفت: «او نوری‌ست با امضای من

وارث بوی بهشت است و خِرَد میراث اوست
سیب شیرینی‌ست او از شاخۀ طوبای من

قاف غیرت، بحر حیرت، کهکشان حکمت است
باقر نور است، بشنو از لبش آوای من»

فصل لبخند گل پنجم، امام باقر است
پنجمین خورشید، زد لبخند بر دنیای من

تشنۀ یک جلوه از خورشید سیمای توام
ای طلوع پنجمین! ای حجّت فردای من