شعر هیأت شعر عاشورایی نثر ادبی اشعار مذهبی

دریای کرم

در کویری که به دریای کرم نزدیک است
عاشقت هستم و قلبم به حرم نزدیک است
نجف اینجاست! فقط چند قدم... نزدیک است
کفر و ایمان من امروز به هم نزدیک است

در مقامت دهنم بسته بماند بهتر
عشق آهسته و پیوسته بماند بهتر
‏ ‏
نخل‌ها اشک تو را زیر نظر داشته‌اند
رودها از جَرَیان تو خبر داشته‌اند
بادها پرده ز اسرار تو بر داشته‌اند
خاک‌ها چشم به دستان پدر داشته‌اند

ابرها با کرمت مایۀ رحمت شده‌اند
فقرا در حرمت صاحب مکنت شده‌اند
‏ ‏
شمّه‌ای هست ز اوصاف تو حیدر بودن
لافتایی شدن و ساقی کوثر بودن
فاتح یک‌تنۀ قلعۀ خیبر بودن
با پیمبر همۀ عُمر برادر بودن

نفست عطر نفس‌های محمد دارد
بردن نام تو شیرینی بی‌حد دارد...‏
‏ ‏
نیست بودیم ولی در حرمت هست شدیم
متفرّق شده بودیم که یک‌دست شدیم
عاشق هرکه به یاران تو پیوست شدیم
تا ز پیمانۀ «اَکمَلتُ لَکُم» مست شدیم

عطر «اَتمَمتُ عَلیکُم» همه جا را پر کرد
نان بدگوی بد اندیش تو را آجر کرد
‏ ‏
اولین مرحلۀ عشق، پریشان شدن است
اجر همراهی تو بوذر و سلمان شدن است
صاحب دائمی ملک سلیمان شدن است
زاهد شهر که در فکر مسلمان شدن است...‏

در شب قدر به آوای جلی می‌گوید
بعلیٍ بعلیٍ بعلی می‌گوید