دریای سر نهاده به دامان چاه اوست
مردی که با سکوت خودش غرق گفتگوست
دیروز دست دوستیاش را فشردهاند
این دشمنان عهدشکن در لباس دوست
اینجا تمام آینهها چشم بستهاند
روح حقیقت است که با مرگ رو به روست
تقویم پلکهای جهان را ورق زدم
دنیا هنوز بر سر دنیا به های و هوست
این شهر خالی است ز مردان روزگار
«شیر خدا و رستم دستانم آرزوست»
سر در میان چاه فرو برده آسمان
تنها گلوی چاه هم آواز درد اوست