ای آنکه عطر در دل گلها گذاشتی
در جان ما محبت خود را گذاشتی
با ابرها تپیدی و آرام و بیقرار
نمنم قدم به خلوت دریا گذاشتی
باران حضور گرم تو را مژده میدهد
ما را که گفته است که تنها گذاشتی؟
خود را میان دشت پراکندی و گلی،
از هر کجا که رد شدهای جا گذاشتی
حالا اتاق، پر شده از باغ، ای نسیم!
ممنون از اینکه پنجره را وا گذاشتی
ای آفتابِ رد شده از شیشه باغها!
بر تار و پود سبز چمن پا گذاشتی
گلهای فرش گرم پذیراییات شدند
ممنون که پا به زندگی ما گذاشتی