شعر هیأت شعر عاشورایی نثر ادبی اشعار مذهبی

زندگی ما

ای آن‌که عطر در دل گل‌ها گذاشتی
در جان ما محبت خود را گذاشتی

با ابرها تپیدی و آرام و بی‌قرار
نم‌نم قدم به خلوت دریا گذاشتی

باران حضور گرم تو را مژده می‌دهد
ما را که گفته است که تنها گذاشتی؟

خود را میان دشت پراکندی و گلی،
از هر کجا که رد شده‌ای جا گذاشتی

حالا اتاق، پر شده از باغ، ای نسیم!
ممنون از این‌که پنجره را وا گذاشتی

ای آفتابِ رد شده از شیشه باغ‌ها!
بر تار و پود سبز چمن پا گذاشتی

گل‌های فرش گرم پذیرایی‌ات شدند
ممنون که پا به زندگی ما گذاشتی