شعر هیأت شعر عاشورایی نثر ادبی اشعار مذهبی

غریب کاظمین

می‌شود بر شانۀ لطفت پریشان گریه کرد
پابرهنه سویت آمد، مثل باران گریه کرد

هردم ای آیینه با آهت دل عالم گرفت
چشم دنیا تار شد سر در گریبان گریه کرد

خون به جای اشک از زنجیر دستانت چکید
پا به پای تو در و دیوار زندان گریه کرد

از شکوه تو زن آوازه‌خوان لکنت گرفت
با نوای ربّنای تو نگهبان گریه کرد

تازیانه خط به خط بر پیکرت مقتل نوشت
تازیانه زخم‌هایت را فراوان گریه کرد

بیت آخر خواند دعبل از غریب کاظمین
بی‌صدا زیر عبا، شاه خراسان گریه کرد