شعر هیأت شعر عاشورایی نثر ادبی اشعار مذهبی

لا تَدْعُوِنِّي وَيْكِ أُمَّ الْبَنِين

چشمۀ خور در فلک چارمین
سوخت ز داغ دل امّ‌البنین...

«أرْبَعَةٌ مِثْلُ نُسُورِ الرُّبَى»
سدره‌نشین از غمشان آتشین

کعبۀ توحید از آن چار تن
یافت ز هر ناحیه رکنی رکین

قائمۀ عرش از ایشان به‌پای
قاعدۀ عدل از آن‌ها متین...

زهره ز ساز غم او نوحه‌گر
مویه‌کُنان موی‌کَنان حور عین

یاد اباالفضل که سر حلقه بود
بود در آن حلقۀ ماتم نگین...

ناله و فریاد جهان‌سوز او
لرزه در افکنده به عرش برین

کِای قد و بالای دل‌آرای تو
در چمن ناز بسی نازنین...

رفتی و از گلشن یاسین برفت
نوگلی از شاخ گل یاسمین...

کعبه فرو ریخت چه آسیب دید
رکن یمانی ز شمال و یمین

زمزم اگر خون بفشاند رواست
از غم آن قبلۀ اهل یقین...

تیرِ کمان‌خانۀ بیداد زد
دیدۀ حق‌بین تو را از کمین...

عاقبت از مشرق زین شد نگون
مهر جهان تاب به روی زمین...

صبح من و شام غریبان سیاه
روز من امروز چه روز پسین؟

چار جوان بود مرا دل‌فروز
«وَ الْيَوْمَ أَصْبَحْتُ وَ لا مِنْ بَنِين»

لا خیر فی الحیوةِ مِن بعدِهِم
«فَكُلُّهُمْ أَمْسَى صَرِيعا طَعِين»

خون بشو ای دل که جگرگوشگان
«قَدْ وَاصَلُوا الْمَوْتَ بِقَطْعِ الْوَتِين»

نام جوان مادر گیتی مبر
«تُذَكِّرِينِي بِلِيُوثِ الْعَرِين»

چون که دگر نیست جوانی مرا
«لا تَدْعُوِنِّي وَيْكِ أُمَّ الْبَنِين»...