شعر هیأت شعر عاشورایی نثر ادبی اشعار مذهبی

مرهم عشق

گفتند از صلح،‌ گفتند جنگ افتخاری ندارد
گفتند این نسلِ تردید با جنگ کاری ندارد

گفتند شمشیرها را در قاب خاتم بگیرید!
ابزار عیّار بودن، اینجا عیاری ندارد

گفتند مردانه مردن یک اصطلاحِ قدیمی‌ست
بر کشته، اشکی نریزید، وقتی مزاری ندارد!

گفتند آن هشت ساغر، از بادۀ خانگی بود
مستِ شرابِ تساهل، دیگر خماری ندارد

گفتند، گفتند، گفتند تا بشکند پایِ غیرت
غافل که این زخم جز عشق، مرهم‌ گذاری ندارد