شعر هیأت شعر عاشورایی نثر ادبی اشعار مذهبی

معنای سرداری

تو از فریادها، شمشیرهای صبح پیکاری
که در شب‌های دِهشَت تا سحر با ماه ‏بیداری

تو دهقان‌زاده... از فضل پدر مهری‌ست در ‏جانت
که می‌روید حیات از خاک، هر جا پای ‏بگذاری

دم روح خدا آن‌سان وجودت را مسیحا کرد
که بالیدند بر دستت کبوترهای بسیاری

چه خوش رم می‌کند از پیش چشمت ‏لشکر پیلان
ابابیل است و سجّیل است هر سنگی که ‏برداری

دلت را سربلندی‌ها، سرت را ‏سربه‌زیری‌هاست
خوش آن معنا که بخشیده‌ست چشمانت ‏به سرداری

ز ما، در گریه‌های نیمه‌شب یاد آور ای ‏هم‌درد!
تو از شمشیرها، لبخندهای صبح دیداری