شعر هیأت شعر عاشورایی نثر ادبی اشعار مذهبی

پنجره فولاد

دل را نظر لطف تو بی‌تاب کند
مس را به خدا، طلا کند، آب کند
اشکم که چکید پشت این «پنجره»، گفت:
«فولاد» که دیده، درد را آب کند

آیینه‌دلان از تو صفا می‌گیرند
آیین محبت و وفا می‌گیرند
باور کنم این پنجره از فولاد است؟
اینجا که شفاعت و شفا می‌گیرند

این روضه، محل بار عام دل‌هاست
این صحنِ مبارک امام دل‌هاست
«فولاد» اگر آب شود نیست عجب
این «پنجره» محو ازدحام دل‌هاست