شعر هیأت شعر عاشورایی نثر ادبی اشعار مذهبی

کجاست تربت زهرا؟

مدینه شهر نبی تربت چهار امام
به نقطه نقطۀ خاکت ز ما سلام، سلام

اگر چه ساکت و آرام می‌رسی به نظر
دلی نمانده که گیرد به یاد تو آرام

مزار چار امامی و شهر پنج تنی
ز شش جهت به سویت حاجت آورند مدام

چراغ محفل جان، مسجدالحرام دلی
که بر طواف حریم تو بسته دل احرام

سزد چو نام شریف تو بر زبان آرم
به حرمت سخنم انبیا کنند قیام

دوای درد دو عالم ز گرد صحرایی
سلام بر تو که آرامگاه زهرایی


شرار غم ز وجودم زبانه می‌گیرد
ز گریه مرغ دلم آب و دانه می‌گیرد

نه آرزوی بهشتم بُوَد نه شوق وطن
دلم به یاد مدینه بهانه می‌گیرد

زِ هَر نشانه گذر کرده با هزار نگاه
سراغ از آن حرم بی‌نشانه می‌گیرد

سلام باد به شهری که نام روح‌فزاش
به هر دلی که شکسته‌ات خانه می‌گیرد..

درود باد به شهری که تربت زهراست
بهار دامنش از اشک غربت زهراست..

 

مدینه آن‌چه که می‌پرسم از تو، راست بگو
کجاست تربت زهرا؟ بگو کجاست؟ بگو

بقیع، منبر و محراب، یا حریم رسول
مزار او ز چه پنهان ز چشم ماست؟ بگو

چه شد که فاطمه هجده بهار بیش نداشت
چرا هماره ز حق مرگ خویش خواست؟ بگو

چرا زمین تو یادآور مصیبت اوست؟
چرا هوای تو این‌قدر غم فزاست؟ بگو..

چه لاله‌ای ز تو در بین خار و خس افتاد؟
که در مصیبت او بلبل از نفس افتاد


مدینه، راست بگو شب علی به چاه چه گفت؟
کنار تربت خورشید خود به ماه چه گفت؟

علی- که روز لبش بسته بود و ناله نزد-
ز دردهای درون با شب سیاه چه گفت؟

مدینه، شب که علی برد سر فرو در چاه
ز محسنش- که فدا گشت بی‌گناه- چه گفت؟

مدینه، شیر خدا-کو پناه عالم بود-
چو دید فاطمه افتاده بی‌پناه چه گفت؟

مدینه، فاطمه در پشت در چو آه کشید،
به آن شهیده علی در جواب آه، چه گفت؟

مدینه، شرح غم تو که نیست خاتمه‌اش
بسوز، هم به علی، هم برای فاطمه‌اش