شعر هیأت شعر عاشورایی نثر ادبی اشعار مذهبی

کوثر جوشان حق

شب را خدا ز شرم نگاه تو آفرید
خورشید را ز شعلۀ آه تو آفرید

شمسی‌تر از نگاه تو منظومه‌ای نبود
صد کهکشان ز ابر نگاه تو آفرید

آه ای شهیده‌ای که شهادت سپاه توست
جان را خدا شهید سپاه تو آفرید

هرجا که نور بود به گرد تو چرخ زد
ما را چو گَرد بر سر راه تو آفرید

ای پشتوانۀ دو جهان، عشق را خدا
با جلوه و جلالت و جاه تو آفرید

تقوای محض! عصمت خالص! گل خدا!
آخر چگونه شعر کنم قصۀ تو را؟


تو آمدی و زن به جمال خدا رسید
انسانِ دردمند، به درک دعا رسید

تو آمدی و مهر و وفا آفریده شد
تو آمدی و نوبت عشق و حیا رسید

هاجر هر آنچه هروله کرد از پی تو کرد
آخر به حاجت تو به سعی صفا رسید

احمد اگر به عرش فرا رفت، با تو رفت
مولا اگر رسید به حق، با شما رسید

داغ پدر، سکوت علی، غربت حسین
شعری شد و به حنجرۀ کربلا رسید

در تلّ زینبیه غروبت طلوع کرد
با داغ تو قیامت زینب فرا رسید

با محتشم به ساحل عمّان رسید اشک
داغ تو بود بار امانت به ما رسید

تسبیح توست رشتۀ تعقیب واجبات
قد قامت الصّلاتی و حیّ علی الصّلات..

 

نام تو با علی و محمد قرینه است
هر جا که عطر نام تو باشد مدینه است

دستاسِ کیست چرخ جهان؟ این غریب کیست؟
این دست‌های کیست که لبریز پینه است؟

آیینه‌ای که عطر بهشت مدینه بود
نامش هنوز شعلۀ سینای سینه است

ای وسعت بهشت، جهان بی‌تو دوزخ است
دنیا چقدر مزرعۀ کفر و کینه است...

دریا علی‌ست، گوهر یکدانه‌اش تویی
در موج حادثات، حسینت سفینه است

با هر حماسه داغ پدر را سرشته‌ای
هجده کتاب، درد علی را نوشته‌ای


زیبایی مدینه به غیر از بتول نیست
بی‌مهر او نماز دو عالم، قبول نیست

می‌پرسم از شما که رسولان غیرتید
زهرا مگر خلاصۀ جان رسول نیست؟

گیرم ولایت علی از یاد برده‌اید
آیا غدیر و دست محمد قبول نیست؟...

مهر علی‌ست روزی هر روز مهر و ماه
وقتی چراغ، فاطمه باشد، افول نیست

جبریل را به مرقد مولای عاشقان
بی‌رخصتش هر آینه، اذن دخول نیست

اللّه‌اکبر از تو که اللّه‌اکبری
ای مادر پدر که پدر را تو مادری


زهراترین شکوفۀ گلخانۀ رسول!
با نام تو مدینه مدینه‌ست، یا بتول

ای مردمی که زائر راز مدینه‌اید
آه ای مجاوران حرم، حجتان قبول!

این‌جا کنار حجرۀ پیغمبر خدا
آیینه‌خانه‌ای‌ست پر از تابش اصول

آیینه‌ای که ماه در آن می‌کشد نفس
آیینه‌ای که مهر در آن می‌کند حلول

در بین ماه‌های خدا چون تو ماه نیست
ای بین فصل‌های خدا بهترین فصول

این‌جا نمازخانۀ مولا و فاطمه‌ست
این‌جاست خانۀ علی و خانۀ رسول

زهرا شدی که نام علی را عَلم کنی
پنهان شدی که هر دو جهان را حرم کنی


یک عمر بود با غم و غربت قرین، علی
آن قصۀ حسین و حسن بود و این علی

وقتی ابوتراب شدی، خاک، پاک شد
تا زد به خاک بندگی او جبین علی...

آیینه‌ای برابر انسان و کائنات
آیین عشق و آینۀ راستین، علی

شمشیر حق که چرخ‌زنان است و خطبه‌خوان
دست خداست بر شده از آستین، علی

زهرا نداشت بعد پدر جز علی کسی
احمد نداشت جز تو کسی همنشین، علی!

اندوه بی‌شمار مرا دیده‌ای، بیا
انسان روزگار مرا هم ببین، علی!

دنیا چقدر تشنۀ نام زلال توست
هر ماه، ماه آینه، هر سال، سال توست


شب‌گریه‌های غربت مادر تمام شد
زینب به گریه گفت که دیگر تمام شد

امشب اذانِ گریه بگوید بگو، بلال
سلمان به آه گفت: ابوذر! تمام شد

طفلانِ تشنه هروله در اشک می‌کنند
ایّامِ تشنه‌کامی مادر تمام شد

آن شب حسن شکست که آرام‌تر! حسین
چشم حسین گفت: برادر! تمام شد

تا صبح با تو اُستن حنّانه ضجه زد
محراب خون گریست که منبر تمام شد

زاینده است چشمۀ زهرایی رسول
باور مکن که سورۀ کوثر تمام شد

باور مکن که فاطمه از دست رفته است
باور مکن حماسۀ حیدر تمام شد

زهرا اگر نبود حدیث کسا نبود
زینب نبود و واقعۀ کربلا نبود


شب آمده‌ست گریه‌کنان بر مزار تو
دریا شکست موج‌زنان در کنار تو

بعد از تو چله‌چله علی خطبه خواند و سوخت
چرخید ذوالفقار علی در مدار تو

زینب کجاست؟ همسفر خطبه‌های خون
دنیا چه کرد بعد تو با یادگار تو؟

باران تیر و نعش غریبانۀ حسن
آن روزگار زینب و این روزگار تو

گل داد روی نیزه، سر تشنۀ حسین
تا شام و کوفه رفت دل داغدار تو

تو سوگوار زینب و زینب غریب شام
تو سوگوار زینب و او سوگوار تو

بعد از تو سهم آینه درد و دریغ شد
دست نوازشی که کشیدند تیغ شد


ای ناخدای کشتی درد! ای خدای درد
تنها تویی که آمده‌ای پا به پای درد

زین پیش درد و داغی اگر بود با تو بود
درد آشنای داغی و داغ آشنای درد

زان شب که غرق خطبۀ چشم تو شد علی
مانند رعد می‌شکند با صدای درد

شعر تو را چگونه بخوانم که نشکنم؟
آخر بگو که قصه کنم از کجای درد؟

ای قطعۀ بهشت، غزل‌گریۀ زمین
با چشم خود، سرود تو را، های‌های درد

مگذار مردگانِ شبِ عافیت شویم
ما را ببر به آینۀ کربلای درد

تو آبروی داغی و تو آبروی اشک
تو ابتدای دردی و تو انتهای درد

یوسف اگر برای پدر درد آفرید
زهرا شکست و درد پدر را به جان خرید


ای سرپناه عارف و عامی نگاه تو
آتش گرفت خیمۀ گردون ز آه تو

آیا چه بود قسمت تو غیر درد و درد؟
آیا چه بود غیر محبت گناه تو؟

ساقی علی‌ست، کوثر جوشان حق تویی
ما تشنه‌ایم تشنۀ لطف نگاه تو

در چشم من تمام زمین، سنگ قبر توست
گردون کجا و مرقد بی‌بارگاه تو

در کربلای چند، شهید غمت شدیم
سربندهای فاطمه بود و سپاه تو

از خانۀ تو می‌گذرد راه مستقیم
راهی نمانده است به حق، غیر راه تو

دنیا اگر غدیر تو را خم نکرده است
روح مدینه ردّ تو را گم نکرده است