بخوان به نام شکفتن، بخوان به نام بهار
که باغ پر شود از جلوۀ تمام بهار
جهان نبود و تو بودی نشانۀ خلقت
همای اوج سعادت به شانۀ خلقت
رساندهام به حضور تو قلب عاشق را
دل رها شده از محنت خلایق را
چه شد که در افق چشم خود شقایق داشت
مدینهای که شب پیش صبح صادق داشت
شب در سکوت کوچه بسی راه رفته بود
امواج مد واقعه تا ماه رفته بود