نبی به تارک ما تاج افتخار گذاشت
برای امت خود فخر و اقتدار گذاشت
امشب که ماهِ آسمان پرتوفشان است
با حُسن خود چشم و چراغ کهکشان است
در لغت معنی شبح یعنی
سایهای در خیال میآید
عطر او آفاق را مدهوش کرد
دشت و صحرا را شقایقپوش کرد
ای دانش و کمال و فضیلت سه بندهات
دشمن گشادهرو، ز گلستان خندهات
با داغ مادرش غم دختر شروع شد
او هرچه درد دید، از آن «در» شروع شد
بریز آب روان اسما، ولی آهسته آهسته
به جسم اطهر زهرا، ولی آهسته آهسته...
دنیاست در تلاطم و طوفان کران کران
خشم و خشونت و غم کشتار بیامان
ای صبر تو چون كوه در انبوهی از اندوه
طوفانِ برآشفتهٔ آرام وزیده
صبح شور آفرین میلادت
لحظهها چون فرشتگان شادند
سالها پیش در این شهر، درختی بودم
یادگار کهن از دورۀ سختی بودم