جمعه حدود ساعت یک، نیمهشب، بغداد...
این ماجرا صدبار در من بازخوانی شد
باز در گوش عالم و آدم
بانگ هل من معین طنین انداخت
دوباره سرخه تموم دفترم
داره خون از چشای قلم میاد
همنوا بود با چکاچک من
غرّش آسمان و هوهوی باد
جاده در پیش بود و بیوقفه
سوی تقدیر خویش میرفتیم