در خودم مانده بودم و ناگاه
تا به خود آمدم مُحرّم شد
هم تو هستی مقابل چشمم
هم غمت کرده دل به دل منزل
آوردهام دو ظرف پر از رنگ، سبز و سرخ
یک رنگ را برای خودت انتخاب کن
باز هم اربعین رسیده بیا
باز هم از تو بیخبر ماندم
هوا پر شد از عطر نام حسین
به قربان عطر پراکندهاش
کاروان رفت و اهلِ آبادی
اشک بودند و راه افتادند