کنار پنجرهفولاد، گریه مغتنم است
در این حریم برای تو گریه محترم است
سلام بر تو که سلطانِ مُلکِ عشق، رضایی
سلام بر تو که مقبولِ آستان خدایی
ای آفتاب صبر کن این آخرین شب است
این آخرین شبانۀ آرام زینب است
شب بود و بارگاه تو چون خرمنی ز نور
میریخت در نگاه زمین آبشار طور
دوباره پیرهن از اشک و آه میپوشم
به یاد ماتم سرخت، سیاه میپوشم
زخمی شکفته، حنجرهای شعلهور شدهست
داغ قدیمی من از آن تازهتر شدهست
مسافرم من و گم کرده کوکب اقبال
نه شوق بدرقه دارم، نه شور استقبال
با نور استجابت و ایمان عجین شدی
وقتی که با ولی خدا همنشین شدی