چه سخت است داغ علمدار دیدن
غم یار، در اوج پیکار دیدن
کسی که عشق بُوَد محو بردباری او
روان به پیکر هستیست لطف جاری او
کجاست آن که دلش چشمهسار حکمت بود
کجاست آن که رخش آبشار رحمت بود
بیابان بود و صحرا بود آنجایی که من بودم
هزاران خیمه بر پا بود آنجایی که من بودم