یک چله انتظار به پایان رسیده است
پایان شام تیرۀ هجران رسیده است
بلبلی سوخت در آتش به فغان هیچ نگفت
لاله پژمرد و، ز بیداد خزان هیچ نگفت
از آنچه در دو جهان هست بیشتر دارد
فقط خداست که از کار او خبر دارد
گلهای عالم را معطر کرده بویت
ای آن که میگردد زمین در جستجویت
چکیدۀ گل رخسار مصطفی زهراست
عصارۀ نفحات خوش خدا زهراست
اى آفتاب مهر تو روشنگر وجود
در پیشگاه حکم تو ذرات، در سجود
مردِ جوان دارد وصیت مینویسد
میگرید و ذکر مصیبت مینویسد
هرکس هر آنچه دیده اگر هرکجا، تویی
یعنی که ابتدا تویی و انتها تویی
این آستان كه هست فلك سایهافكنش
خورشید شبنمیست به گلبرگ گلشنش
ابریست کوچه کوچه، دل من... خدا کند،
نمنم، غزل ببارد و توفان به پا کند