دوباره آمده آن شب، شب جدایی او
سرم فدایی او شد، دلم هوایی او
خاکیان را از فلک، امید آسایش خطاست
آسمان با این جلالت، گوی چوگان قضاست
به واژهای نکشیدهست منّت از جوهر
خطی که ساخته باشد مُرکّب از باور
بوی بهشت میوزد از کربلای تو
ای کشتهای که جان دو عالم فدای تو