شبی هم این دل ما انتخاب خواهد شد
برای خلوت اُنست خطاب خواهد شد
عطش از خشکی لبهای تو سیراب شده
آب از هُرم ترکهای لبت آب شده
این جوان کیست که در قبضۀ او طوفان است؟
آسمان زیر سُم مرکب او حیران است
دل آزاده با خدا باشد
ذکر، نسیان ماسوا باشد
این چشمها به راه تو بیدار مانده است
چشمانتظارت از دم افطار مانده است
خبری میرسد از راه، خبر نزدیک است
آب و آیینه بیارید سحر نزدیک است
از رفتن دل نیست خبر اهل وفا را
آن کس که تو را دید نداند سر و پا را
ای آنکه نیست غیر خدا خونبهای تو!
خونِ سرشکستهٔ من رونمای تو