کنار دل و دست و دریا، اباالفضل
تو را دیدهام بارها، یا اباالفضل
خودآگهان که ز خون گلو، وضو کردند
حیات را، ز دم تیغ جستجو کردند
جاده و اسب مهیاست بیا تا برویم
کربلا منتظر ماست بیا تا برویم
خزان نبیند بهار عمری که چون تو سروی به خانه دارد
غمین نگردد دلی که آن دل طراوتی جاودانه دارد