عطر بهار از جانب دالان میآید
دارد صدای خنده از گلدان میآید
زینب صُغراست او؟ یا مادر کلثوم بوده؟
یا خطوط درهم تاریخ نامفهوم بوده؟
نرگس، روایتیست ز عطر بهار تو
مریم، گلیست حاکی از ایل و تبار تو
به دریا رسیدم پس از جستجوها
به دریای پهناور آرزوها
بیتاب دوست بودی و پروا نداشتی
در دل به غیر دوست تمنا نداشتی
نه از لباس کهنهات نه از سرت شناختم
تو را به بوی آشنای مادرت شناختم