روایتی نو بخوان دوباره صدای مانای روزگاران
بخوان و طوفان بهپا کن آری به لهجۀ باد و لحن باران
حُسنِ یوسف رفتی اما یاسمن برگشتهای!
سرو سبزم از چه رو خونین کفن برگشتهای؟
خبر این بود که یک سرو رشید آوردند
استخوانهای تو را در شب عید آوردند
کی صبر چشمان صبورت سر میآید؟
کی از پس لبخندت این غم برمیآید؟
هرکه میداند بگوید، من نمیدانم چه شد
مست بودم مست، پیراهن نمیدانم چه شد
دوباره عطر گل یاس در حرم پیچید
و قلبها شده روشن در آستانۀ عید