خدایا لطف خود را شاملم کن
غمی جانسوز، مهمان دلم کن
روایت است که هارون به دجله کاخی ساخت
به وجد و عشرت و شادی خویشتن پرداخت
ننوشتید زمینها همه حاصلخیزند؟
باغهامان همه دور از نفس پاییزند
لختی بیا به سایهٔ این نخلها رباب!
سخت است بیقرار نشستن در آفتاب!