نقاره میزنند... چه شوری به پا شدهست؟
نقاره میزنند... که حاجتروا شدهست؟
خدایا لطف خود را شاملم کن
غمی جانسوز، مهمان دلم کن
روایت است که هارون به دجله کاخی ساخت
به وجد و عشرت و شادی خویشتن پرداخت
يك بار ديگر بازى دار و سر ما
تابيده خون بر آفتاب از پيكر ما