میرود بر لبۀ تیغ قدم بردارد
درد را یکتنه از دوش حرم بردارد
خم شدم زیرِخط عشق سرم را بوسید
دمِ پرواز پدر بال و پرم را بوسید
ناگهان قلب حرم وا شد و یک مرد جوان
مثل تیری که رها میشود از دست کمان
میان بارش بارانی از ستاره رسید
اگرچه مثنوی... اما چهارپاره رسید