شب کویر، شبی ساکت است و رازآلود
شب ستاره شدن زیر آسمان کبود
میرود بر لبۀ تیغ قدم بردارد
درد را یکتنه از دوش حرم بردارد
ای به بقیع آمده! هشیار باش
خفته چرا چشم تو؟ بیدار باش
ناگهان قلب حرم وا شد و یک مرد جوان
مثل تیری که رها میشود از دست کمان
«چه کربلاست! که عالم به هوش میآید
هنوز نالهٔ زینب به گوش میآید»