پیِ خورشید، شب تا صبح، در سوزِ مِه و باران
به گریه تاختیم از غرب تا شرق ارسباران
عالم و فاضل و فرزانه و آزاداندیش
خالص و مخلص و شایسته و وارسته ز خویش
اَلسَّلام ای خادم اسلام و قرآن، اَلسَّلام
ای عَلَم در عِلم، ای علامۀ عالیمقام
کجاست آن که وجودش مطاف هر دل بود
و با شکوهتر از آفتابِ ساحل بود
شب کویر، شبی ساکت است و رازآلود
شب ستاره شدن زیر آسمان کبود
ای به بقیع آمده! هشیار باش
خفته چرا چشم تو؟ بیدار باش
«چه کربلاست! که عالم به هوش میآید
هنوز نالهٔ زینب به گوش میآید»