صدای لرزش مسجد به چشم میآمد
چه میگذشت که رحمت به خشم میآمد
جامعه، دوزخی از مردم افراطی بود
عقل، قربانی یک قوم خرافاتی بود
پیغمبر و زهرا و حیدر یک وجودند
روز ازل تصویر یک آیینه بودند
در آیههای نور، مستور است زهرا
نورٌ علی نورٌ علی نور است زهرا
شب بود و تاریکی طنین انداخت در دشت
سرما خروشی سهمگین انداخت در دشت
تا در حریم امن ولا پا گذاشتهست
پا جای پای حضرت زهرا گذاشتهست
شروع نامهام نامی کریم است
که بسمالله الرحمن الرحیم است
سلام ما به تو، ای هاجر چهار ذبیح
درود ما به تو، ای مریم چهار مسیح...
باید از فقدان گل خونجوش بود
در فراق یاس مشكیپوش بود
آینه با آینه شد روبهروی
خوش بود آیینهها را گفتوگوی
ای بهشت آرزوهای علی
ای دو چشمت دین و دنیای علی
ای بهشتِ قُربِ احمد، فاطمه!
لیلةالقدر محمد، فاطمه!
باز به من راه سخن باز شد
طایر اندیشه به پرواز شد
میان بارش بارانی از ستاره رسید
اگرچه مثنوی... اما چهارپاره رسید
دستی به پهلو دارد و دستی به دیوار
دادهست تکیه مادر هستی به دیوار