مالک رسیده است به آن خیمۀ سیاه
تنها سه چار گام...نه... این گام آخر است!
منِ شکسته منِ بیقرار در اتوبوس
گریستم همهٔ جاده را اتوبان را
با شمایم ای شمایان بشکهٔ دشداشهپوش
با وقاحت روی فرش نفت و خون میایستید
ای که عمریست راه پیمایی
به سوی دیده هم ز دل راهیست