ای «در» تو عجب معرفت آموختهای
یکسینه سخن داری و لب دوختهای
از کوی تو ای قبلۀ عالم! نرویم
با دست تهی و دل پُر غم نرویم
ای عشق نبی سرشته با آب و گِلت
ای مِهر علی، روشنیِ جان و دلت
چون «فاطمه» هیچ واژهای ناب نبود
روشنتر از او، آینه و آب نبود
هستی، همه سر در قدم فاطمه است
آفاق، رهین کرَم فاطمه است