من در بر کشتی نجات آمدهام
در ساحل چشمۀ حیات آمدهام
گفتی شب تیره ماه را گم نکنیم
در ظلمت، خیمهگاه را گم نکنیم
ای چشم! از آن دیدۀ بیدار بخوان
ای اشک! از آن چشمِ گهربار بخوان
ای خوانده سرود عشق را با لب ما
وی روح دمیده در تن مکتب ما
تا نام تو را دلم ترنّم کردهست
با یاد تو، چون غنچه تبسّم کردهست
هی چشم به فردای زمین میدوزی
افتاد سرت به پای این پیروزی