در شهر نمانده اهل دردی جز تو
در جادۀ عشق، رهنوردی جز تو
آهنگ سفر کرد به فرمان حسین
در کوچۀ کوفه شد غزلخوان حسین
ای حضرت خورشید بلاگردانت
ای ماه و ستاره عاشق و حیرانت
دو گنبد کوچک، دو حرم را دیدم
دو دُرِّ یتیم همقَسَم را دیدم
در شهر دلی، به شوق پرواز نبود
با حنجرهٔ باغ، همآواز نبود
اینان که به شوق تو بهراه افتادند
دلسوختگان صحن گوهرشادند
تنها نه کسی تو را هماورد نبود
یک مردِ نبرد، یار و همدرد نبود