خاکیان را از فلک، امید آسایش خطاست
آسمان با این جلالت، گوی چوگان قضاست
بوی بهشت میوزد از کربلای تو
ای کشتهای که جان دو عالم فدای تو
به یاری تو به میدان کارزار نیاید
جماعتی که به رزق حلال، بار نیاید
چشمهچشمه میجوشد خون اطهرت اینجا
کور میکند شب را، برق خنجرت اینجا
«والفجر»: سر حسین یک روز به نی...
«والعصر»: نمیرسند این قوم به ری...
هفتاد و دو آیه تابناک افتادهست
هفتاد و دو لاله سینهچاک افتادهست
باز این چه شورش است، مگر محشر آمده
خورشید سر برهنه به صحرا در آمده
«چه کربلاست! که عالم به هوش میآید
هنوز نالهٔ زینب به گوش میآید»
مِن الغریب نوشتی إلی الحبیب سلامی
حبیب رفت به میدان چه رفتنی چه قیامی