خدا نوشت به اسم شما سپیدهدمان را
و آفرید به نام شما زمین و زمان را
تو کیستی که ز دستت بهار میریزد
بهار در قدمت برگ و بار میریزد
غریب شهر قمی... نه، که آشنا هستی
تو مثل فاطمه، معصومۀ خدا هستی
عرق نبود که از چهرهات به زین میریخت
شرارههای دلت بود اینچنین میریخت
ناگهان پر میکشی دریا به دریا میروی
آه ای ابر کرامت تا کجاها میروی