سخت است چنان داغ عزیزان به جگرها
کز هیبت آن میشکند کوه، کمرها
فردا که بر فراز نِی افتد گذارمان
حیرتفزای طور شود جلوهزارمان
آنکه در خطّۀ خون، جان به ره جانان داد
لبِ لعلش به جهانِ بشریّت جان داد
قد برافرازید! یک عالم شقاوت پیش روست
پرده بردارید! صد آیینه حیرت پیش روست
چرا چو خاک چنین صاف و ساده باید مرد؟
و مثل سایه به خاک اوفتاده باید مرد؟