گرفتارم گرفتارم اباالفضل
گره افتاده بر کارم اباالفضل
بازآ که غم زمانه از دل برود
خواب از سر روزگار غافل برود
هر قدم یک پنجره از شوق واکردی به سویم
میتوانم از همین جا عطر صحنت را ببویم
دلم شور میزد مبادا نیایی
مگر شب سحر میشود تا نیایی
از نو شکفت نرگس چشمانتظاریام
گل کرد خارخار شب بیقراریام