او هست ولی نگاهِ باطل از ماست
دیوارِ بلندِ در مقابل از ماست
قافله قافله از دشت بلا میگذرد
عشق، ماتمزده از شهر شما میگذرد
دلا تا باغ سنگی، در تو فروردین نخواهد شد
به روز مرگ شعرت سورۀ یاسین نخواهد شد
نمی ز دیده نمیجوشد اگرچه باز دلم تنگ است
گناه دیدۀ مسکین نیست، کُمیت عاطفهها لنگ است