آن شب زمین شکست و سراسر نیاز شد
در زیر پای مرد خدا جانماز شد
از سمت مدینه خبر آورد نسیمی
تا مژده دهد آمده مولود عظیمی
مادر سلام حال غریبت چگونه است؟
مادر بگو که رنج مصیبت چگونه است؟
کاش در باران سنگ فتنه بر دیوار و در
سینۀ آیینه را میشد سپر دیوار و در
این روزها پروندۀ اعمال ما هستند
شبنامههای روز و ماه و سال ما هستند
قلبی شکست و دور و برش را خدا گرفت
نقاره میزنند... مریضی شفا گرفت