پشیمانم که راه چاره بر روی شما بستم
سراپا حیرتم! از خویش میپرسم چرا بستم؟
بیان وصف تو در واژهها نمیگنجد
چرا که خواهر صبری و دختر نوری
دلم امشب گدای سامرّاست
از تو غیر از تو را نخواهم خواست
تا حضور تو، دلِ خسته مسافر شده است
توشه برداشته از گریه و زائر شده است
اینان که به شوق تو بهراه افتادند
دلسوختگان صحن گوهرشادند
همپای خطر همسفر زینب بود
همراز نماز سحر زینب بود