در عصر نقابهای رنگی
در دورۀ خندههای بیرنگ
پشت سر مسافر ما گریه میکند
شهری که بر رسول خدا گریه میکند
ما خواندهایم قصۀ مردان ایل را
نامآورانِ شیردلِ بیبدیل را
خواهرش بر سینه و بر سر زنان
رفت تا گیرد برادر را عنان
الا رفتنت آیۀ ماندن ما
که پیچیده عطر تو در گلشن ما