آه از دمی که در حرم عترت خلیل
برخاست از درای شتر بانگِ الرّحیل
برخاستم از خواب اما باورم نیست
همسنگرم! همسنگرم! همسنگرم! نیست
زخمی شکفته، حنجرهای شعلهور شدهست
داغ قدیمی من از آن تازهتر شدهست
دل غریب من از گردش زمانه گرفت
به یاد غربت زهرا شبی بهانه گرفت
خجسته باد قدوم تو، ای که بدر تمامی
فروغ دیدهٔ ما، مهر جاودانهٔ شامی