میرسد پروانهوار آتشبهجانِ دیگری
این هم ابراهیمِ دیگر در زمانِ دیگری!
مهر خوبان دل و دین از همه بیپروا برد
رخ شطرنج نبرد آنچه رخ زیبا برد
فارغ نگذار نَفْس خود را نَفَسی
تا بندهٔ نفس سرکشی در قفسی
با حسرت و اشتیاق برمیخیزد
هر دستِ بریده، باغ برمیخیزد
«دیروز» در تصرّف تشویش مانده بود
قومی که در محاصرۀ خویش مانده بود