ماه غریب جادّهها، همسفر نداشت
شب در نگاه ماه، امید سحر نداشت
امروز ایلام فردا شاید خراسان بلرزد
فرقی ندارد کجای خاک دلیران بلرزد
زخمی شکفته، حنجرهای شعلهور شدهست
داغ قدیمی من از آن تازهتر شدهست
غزل عشق و آتش و خون بود که تو را شعر نینوا میکرد
و قلم در غروب دلتنگی، شرح خونین ماجرا میکرد
دل به دریا زد و دل از او کند
گرچه این عشق شعلهور شده بود
دل غریب من از گردش زمانه گرفت
به یاد غربت زهرا شبی بهانه گرفت