دلم کجاست تا دوباره نذر کربلا کنم
و این گلوی تشنه را شهید نیزهها کنم
به نام خداوند بالا و پست
كه از هستیاَش هست شد، هر چه هست...
بهار آسمان چارمینی
غریب امّا، امامت را نگینی
ای آسمان به راز و نیازت نیازمند
آه ای زمین به سوز و گدازت نیازمند
هیچکس اینجا نمیفهمد زبان گریه را
بغض میگیرد ز چشمانم توان گریه را