هرچه را خواهی بگیر از ما ولی غم را مگیر
غم دوای دردهای ماست مرهم را مگیر..
غم کهنۀ در گلویم حسین است
دم و بازدم، های و هویم حسین است
سرباز نه، این برادران سردارند
پس این شهدا هنوز لشکر دارند
روی اجاق، قوری شبنم گذاشتم
دمنوش خاطرات تو را دم گذاشتم
قریه در قریه پریشان شده عطر خبرش
نافۀ چادر گلدار تو با مُشک تَرَش
در تیررس است، گرچه از ما دور است
این مشت فقط منتظر دستور است
ما را نترسانید از طوفان
ما گردباد آسمان گردیم
کیست این حنجرۀ زخمیِ تنها مانده؟
آن که با چاه در این برهه هم آوا مانده
آمیخته چون روح در آب و گل ماست
همواره مقیم دل ناقابل ماست