میرسد پروانهوار آتشبهجانِ دیگری
این هم ابراهیمِ دیگر در زمانِ دیگری!
خونت سبب وحدت و آگاهی شد
این خون جریان ساخت، جهان راهی شد
گوش کن گوش، صدای نفسی میآید
مَشک بر دوش، از آن دور، کسی میآید
علی زره که بپوشد، همینکه راه بیفتد
عجیب نیست که دشمن به اشتباه بیفتد
تا آسمانت را کمی در بر بگیرد
یک شهر باید عشق را از سر بگیرد
با حسرت و اشتیاق برمیخیزد
هر دستِ بریده، باغ برمیخیزد
هجده بهار رفت زمین شرمسار توست
آری زمین که هستی او وامدار توست