بیان وصف تو در واژهها نمیگنجد
چرا که خواهر صبری و دختر نوری
کجاست زندهدلی، کاملی، مسیحدمی
که فیض صحبتش از دل بَرَد غبارِ غمی
دلم کجاست تا دوباره نذر کربلا کنم
و این گلوی تشنه را شهید نیزهها کنم
اینان که به شوق تو بهراه افتادند
دلسوختگان صحن گوهرشادند