آهن شدهایم و دلمان سنگ شده
دلسنگی ما بی تو هماهنگ شده
سر میگذارد آسمان بر آستانت
غرقیم در دریای لطف بیکرانت
از روی توست ماه اگر اینسان منوّر است
از عطر نام توست اگر گل، معطّر است
توبۀ من را شکسته اشتباه دیگری
از گناهی میروم سوی گناه دیگری
مردان غیور قصّهها برگردید
یک بار دگر به شهر ما برگردید