از کشتهاش هم بترسید، این مرد پایان ندارد
مُلکی که او دارد امروز، حتی سلیمان ندارد
از سمت مدینه خبر آورد نسیمی
تا مژده دهد آمده مولود عظیمی
هر دم از دامن ره، نوسفری میآمد
ولی این بار دگرگون خبری میآمد
اى بسته بر زيارت قدّ تو قامت، آب
شرمندهٔ محبّت تو تا قيامت، آب
این آستان كه هست فلك سایهافكنش
خورشید شبنمیست به گلبرگ گلشنش